دومین فروردین کنار قندعسلی
سلام پسر گلم، عسلکم، عزیز دلم... بهت قول داده بودم تا قبل از عید یه صفایی به وبلاگت بدم اما نشد... شرمندتم قند عسلم... قبل از عید می خواستم همه کارهای خونه تکونی رو بذارم واسه هفته آخر اما خوب شد که نذاشتم... یک ماه طول کشید تا این چند وجب خونه رو تمیز کنم ... بی نهایت اذیت کردی... از این طرف ما تمیز می کردیم و از اون طرف شما می پاشیدی... از این طرف دستمال می کردم ، از اون طرف خودکار یا مداد از یک جایی پیدا می کردی و ... بابایی صبح می رفت سر کار تا ظهر که من کاری نمیتونستم انجام بدم و فقط باید مراقب جنابعالی می بودم تا همون یه ریزه ای که تمیز کردیم رو بهم نریزی! ظهر که بابایی می اومد ناهار می خوردیم و بابا...
نویسنده :
مامان جون
16:35