مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

شیرین کاری های تو

1393/4/8 15:2
نویسنده : مامان جون
529 بازدید
اشتراک گذاری

بعضی موقع ها خیلی شیطنت می کنی و چشمات برق خاصی داره و بالاپایین می پری مثل اسفند رو آتش ...

جواب کیه حتما میگی من!

-عسل مامان کیه کیه؟

-مهدی یار: من من

-خوشگل مامان کیه کیه؟

مهدی یار: من من

-پسرطلای مامانی کیه کیه؟

-مهدی یار:من من

جواب کو یا کجاست هم حتما میگی: لَف (رفت)

تو خونه راه میری با آهنگ میگی: امیر لَف- عسیس لَف (عزیز رفت)- بابا لَف – آببه لَف- پیسی لَف (پیشی رفت) ...

 از بس هروقت یه نوشیدنی سر سفره بوده و شما پرسیدی آبدوغه؟! و ما گفتیم نه... حالا هی راه میری و میگی: آبدوغه نه، آبدوغه نه و ...

خیلی جدیداً جیغ میزنی ... بیچاره همسایه ها!

گاهی جمله سه کلمه ای هم میگی مثلاً ماما آببه بده ... ماما پیسی لَفت...

همیشه به عمورضا میگی بابا! بهت میگم مهدی یار عمو رضا کو؟ بگو عمورضا ... مهدی یار: بابا!

بهت میگم بوس بفرست و شما هم دستتو میذاری جلو دهانت و میگی بوس...

وقتی هم جاییت درد میگیره سریع میای پیشم و میگی بوس و بعد هم هرکی نزدیک باشه میری پیشش و باید بوس کنه...

دوباره فصل هلو شده و من و عسلی با هم رقابت می کنیم... یه هلو میگیری میری می خوری و هسته اش رو میای میدی به من و میگی مَ مَ (یعنی بازم بده)...

هر کلمه ای بگیم تکرار می کنی ...  مثلا می خواستم عوضت کنم شورتت رو که در آوردم از تو پیرهنت یه پیچ خیلی نوک تیز افتاد بیرون ... به بابایی نشون دادم گفتم ببین چقدر تیزه ... سریع گفتی تیزه؟!!

هرچی هم دوست داشته باشی سریع میندازی تو پیرهنت.....

هر وقت بیکاری میری سراغ مورچه ها! اینقدر داد میزنی مـــور مــــور ... و بعدش مگس کش رو میری میاری می افتی به جونشون! بعد دراز می کشی روی شکم و پاهاتو تکون میدی و نگاشون می کنی! انگار داری فیلم سینمایی می بینی...!

دیگه بستن در اتاقها فایده نداره یه چیزی میذاری زیر پاهات و سریع در اتاقو باز میکنی ... وقتی هم ظرف می شورم میای سطل خونه سازیت رو برعکس می کنی و میری روش و دستهات رو زیر آب میگیری...

خیلی به آب بازی علاقه داری و همیشه آماده ی حموم رفتنی... تو حموم هم اصلا اذیت نمی کنی و اسباب بازی هم ببریم باهاشون بازی نمیکنی و فقط با وسایل حموم مثل وان و صندلی حموم و ... دوست داری بازی کنی...

روی ران پای راستت یه لکه قهوه ای  کوچیک هست و یه روز دختر عمه داشت میگفت اینجاش ماه گرفتگیه؟! و شما هم سریع فهمیدی و گفتی ماه! و از اون به بعد هر وقت میگیم ماه سریع دلا میشی و لک پات رو نشون میدی...

تا کار بدی انجام میدی و ببینی من دارم میام سریع میگی : بُلو بُلو بُلو و ... ( = برو ، نیا )

پسرخاله لاک پشت داره هی میری میای دستتو تکون میدی میگی آپُشت...

دیگه خسته شدم از جارو برقی و الان دیگه تا جارو میکنم میری خاک انداز رو میاری...

تا دست یا پاهات رو پشه بخوره یا جاییت زخم باشه سریع شروع میکنی به کنده کاری! اونقدر زخمت رو میکنی تا خون بیاد و ول کن هم نیستی تا چند روز سرت بند میشه به زخمت... چسب هم روش میزنیم فایده نداره...

تا جیش می کنی میای پیشم میگی اَخ یا اَه...

خیلی عسل وشیرینی .... فدات بشم الهی... 

 

نوشته شده در 18 خرداد 1393 ساعت 20

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)