مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

مهدى یار ده ماهه من

1392/5/27 13:02
نویسنده : مامان جون
182 بازدید
اشتراک گذاری

چند‌ روزی ‌از‌ ده ماهه‌ شدنت‌ می‌گذره و هر‌ روز  هوشیارتر و عاقل تر می شوی...دیگه حرکت گنجشک ها، پروانه ها و حتی مورچه ها را باچشمای نازت دنبال می کنی...

از روز قبل عید فطر خونه نبودیم و حالا که خاله جون اومده که دیگه اصلاً...

دیروز خونه عزیز،دختر دوست خاله جون (فاطمه السادات دو ساله) داشت نازت می کرد یک هو موهاتو کشید، ول هم نمی کرد... تو ضعف کردی و گفتیم همه موهات از بیخ کنده شد ... دلم می خواست بچهه رو خفه کنم اما بچه بود دیگر، حالیش نمی شد... دل دل میزدی و من داشتم دق می کردم... الهی مامان فدات شه...

با کتاب و دفتر خوب سرگرم می شوی ... هی ورق میزنی و کتاب و زیر و رو می کنی و نیم ساعتی سرگرم می شوی البته اگر من در تیررس نگاهت باشم وگرنه میای دنبال من می گردی...

صبح از خواب بیدار می شی نمیدونی کدوم طرف بری شیطنت کنی و چکار کنی ... به همه جا سرک میکشی و یواش یواش حرف میزنی و همه جا رو به هم می ریزی ... قربون شیطنتات عزیز دلم ...

یک روز درمیون می برمت حموم می ذارمت تو وان و آب بازی می کنی وقتی هم درت میارم نققققق ...

روزایی که حموم نمی ریم یک بنر بزرگ می ندازم زیرت و یک کاسه آب هم جلوت ... یه نگاه به آب می ندازی بعد یه نگاه به من و خنده و بسم الله ... ابرو

 دندون پنجمت هم بالا سمت راست داره میزنه بیرون الان چهار تا دندون داری که خیلی با مزه ت کرده...

خدا رو شکر بزنم به تخته غذا خوردنت  خیلییی بهتر شده و دیگه کمتر بدقلقی می کنی ... تشویق  اما باز هم مراقبت نه ماهگی هفته پیش بردمت هی گفتن وزنت کمه، رشدت کنده و ... ولی همه چی می خوری و خلاصه به امرت می رسم حالا یا از ورجه وورجه کردن زیادته و یا به خاطر دندونات و شایدم گرمای تابستون ... افسوس حالا سالم هستی لاغر باشی فدای سرم ...

دوست داریم خیلی زیاد ....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

عمو
27 مرداد 92 22:33
عمویی قربونت بره مهدیار عسلم
انشالله تو و مامان و بابای خوبت همیشه سالم و سرحال باشید
عمو ابوالفضل

ممنون عمو جون، ایشالله شما و خانواده هم همیشه سلامت و شاد باشین، ممنون به ما سر زدین، بازم بیای عمو جون...

مامان سولماز
28 مرداد 92 8:37
سرزنده و سالم باشن الهي
كوچولوت را از طرف من ببوس ماماني

مرسی عزیزم ایشالله دخترای گلت هم سلامت و شاد باشن، از طرف من روی ماهشونو ببوس
الهام
28 مرداد 92 11:26
سلام من دیشب برای اولین بار وارد وبلاگ مهدیار جان شدم خیلی جالبه انشاالله همیشه سلامت باشه. با اینکه تازه اونجا بودم باز هم دلم براش تنگ شده از طرف من لپشو ببوس.


مرسی عزیزم لطف داری ، همیشه بیا از ما سر بزن
اینم یه بوس آبدار واسه دختر عموی نازنین، بوووووووووووووس
الهام
28 مرداد 92 11:35
سلام من تازه دیشب برای اولین بار وارد وبلاگ مهدیار شدم خیلی جالبه انشاالله قند عسل ما پسر عموی نازم همیشه سلامت باشه و زود زودی بزرگ بشه از طرف من یه ماچ آبدارش کن

ممنون از لطفت دختر عموی گل، مهدی یار و مامان و باباش هم دلشون واسه شما تنگ شده ...


ایشالله نی نی خودت... .بووووووس


مامان ارشیا
3 شهریور 92 0:00
سلام انشاالله 100 ساله شه.
مامان سولماز
3 شهریور 92 10:59
سلام قند عسل حالش چطوره؟خوبه به سلامتي؟
Solmaz
7 شهریور 92 7:58
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی. گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟! گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی. گاهی وقت‌ها، آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد! افشین صالحی