زبل خان
هزار تا کار باید برا پسرم بکنم تا بذاره پوشکشو عوض کنم!
شعر و قصه و شمارش اعداد و صلوات و موبایل و خنده و داد و دست نگه داشتن و اسباب بازی آوردن و ... فایده نداره می خواد فرار کنه بره آزاد باشه ... وقتی هم از دستم در میره یکم جلوتر میشینه و نگام میکنه و می خنده ! خلاصه یه نیم ساعتی میکشه که ما پوشک این زبل خان رو عوض کنیم ...
برای تعویض لباسشم همین برنامه رو داریم البته با یکم اذیت کمتر ...
یکم غذا میخوای بخوری با اینکه یه چیزی زیرت می اندازم ولی فکر کنم فرش بیشتر از تو غذا می خوره! خلاصه زندگینامه مونو کثیف کردی رفت ...
اگه لباسمو تازه عوض کنم بخوای دستها و دهان غذایی تو بمالی به من ... (منم حسااااااااااااااس ، ) فرار می کنم تو هم فکر می کنی بازی می کنم میای دنبالم بازم فرش بیچاره دستمال تو می شه، دیگه شامپو فرش و ... جواب نمیده،باید یه حموم اساسی ببریمش
برات دست که می زنیم هول میشی نمیدونی چه جوری و کجات رو تکون بدی!!! بال بال میزنی عجیب! آخه تو جزقله از کجا میدونی با دست زدن باید خودتو تکون بدی !!!
دیروز برای اولین بار روی پاهای نازنین خودت ایستادی البته کمتر از یک دقیقه ولی عالییییی بود عزیزم