گل پسر بابایی
سلام جیگر مامان
امروز ٢١ مهر و بابایی شیفته و من خونه عزیز اومدم
یکشنبه هفته بعد نوبت دکتر دارم و دوشنبه ایشالله اتاقتو رنگ میزنیم و تا آخر هفته دیگه به امید خدا اتاقت حاضر و آماده میشه عزیز دلم.
تموم فکر و ذکر من و بابایی فعلا تویی، تند تند داریم کارامونو انجام میدیم تا موقع دنیا اومدنت همه چی مرتب باشه پسر گلم.
نفس مامانی و بابایی دیروز رفتیم بیرون خرید برا خونه اما بابایی همش میگفت اینجا کمد بچه داره بریم ببینیم ،اینجا فرش بچه قشنگی داره،اینجا اسباب بازی زیاد داره و ... اصلا نذاشت برا خونه خرید کنیم،از بس ذوق پسر گلشو داره،صبرش نیست این چند روزه هم بگذره، از من مثل اینکه برا دیدن و بوسیدنت هول تره، با اینکه اون الانم میتونه بوست کنه و من نمیتونم، خیلی هواتو داره، همش به من میگه این کارو نکن بچمون اذیت میشه اینجوری نشین یا نخواب پسرم گناه داره و ... بعضی موقع ها بهت حسودیم میشه ها
قند عسلم ایشالله که سر موقع به دنیا بیای و همه چی به خیری و خوشی بگذره و سالم سالم بیای بغلمون دوست داریم عزیزکم، بووووس از طرف مامانی و بابایی...