ایستادن به تنهایی
قبل مریض شدنت تو این دو سه هفته تو بهتر و بیشتر می ایستی و یکبار به تنهایی از جا بلند شدی ، البته چند ثانیه ایستادی و افتادی ولی خیلیییی خوب بود عزیزکم...
گاهی یه شونه ات رو میدی بالا و سرتو میذاری رو اون شونه و میخندی، منم عاشق این حرکتتم ولی متاسفانه تا حالا موفق نشدم در این حالت ازت عکس بگیرم، هروقت گرفتم حتما میذارم...
میخواستم ببرمت آتلیه اما این تب وحشتناک از راه رسید و همون یه ریزه لپتو آب کرد ایشالله یکم بهتر شدی می بریمت گلم...
کشوهای کمدت رو هم باز می کنی و لباسا داخلشو تکون میدی و پرت میکنی بیرون! و فقط کار مامانی زیاد میشه...
قربون پسرم برم که تا یکی صداش می کنه سریع برمی گرده بهش می خنده ... کلاً خیلی خوشرویی البته فقط با آشنا ولی همچنان غریبه ها رو دوست نداری...
یه چیزی میخوای بهش نگاه میکنی و میگی می می می ... (قربونت برم که انگلیسی و فارسی رو داری با هم یاد میگیری! )
بابایی میگه باید عقیقه ات کنیم ولی این ماه خیلی سرمون شلوغه ٣تا عروسی درپیش داریم و شاید مسافرت و ... انشالله تا یک سالگی پسرکمو عقیقه می کنیم ...
دوست داریم عزیز دلم ...