سرماخوردگی
جمعه شب گلوت یکم خس خس می کرد و یهو آبریزش بینی ت هم شروع شد. دیگه مطمئن شده بودم سرماخوری خیلی بی قراری می کردی، تا صبح هر یک ساعت به خاطر گلو و بینی ت از خواب بیدار می شدی و گریه می کردی. تا فردا بعداز ظهر هر ٨ ساعت بهت دیفن هیدرامین دادم و شب هم برات سوپ ماهیچه تازه درست کردم و گرم بهت دادم خوردی می خواستم یک شنبه صبح ببرمت دکتر که خدا رو شکر دیدم خیلی بهتری. دیروز هم دوبار برات سوپ ماهیچه بره درست کردم و الان آبریزش بینی و خس خس گلوت خیلی بهتر شده، این اولین سرماخوردگی عمرت بود و ایشالله آخریش هم باشه از اینکه بینی ت رو پاک کنیم متنفری و روتو برمیگردونی و اصلا اجازه نمیدی، خیلی از این کار بدت میاد ولی باید تمیز باشی دیگه...
صبح ها سحرخیز شدی و ٧-٨ صبح بیدار میشی و نمیذاری مامان بخوابه
با اینکه زانوبند برات می بندم ولی همیشه سر زانوهات سرخه از بس وروجک و شیطون شدی و به همه جا سرک میکشی... تلفن رو خیلی دوست داری حالا چرا خدا میدونه... شاید یکی دو ساعت با تلفن بازی می کنی بدون خستگی ...