دختران دیروز مادران امروز
نمیدونم چه علاقه ای به پرده داری؟!!
تا تو روروئک میگذاریمت سریع خودتو میرسونی به پرده سالن عزیز اینا (ناگفته نمونه سالن خونه خودمون کوچیکه و همون یه ریزه سالن هم پر وسیله ست و فقط می تونی غلت بزنی و روروئک خونه عزیز ایناست و سالن بزرگشون پیست روروئک سواری جنابعالیه!) و هی بازی میکنی و می خندی!
یا اینکه اگه لباست کنارت باشه سریع برمیگردی و برش میداری دوباره برمیگردی و شروع میکنی باهاش بازی کردن.
دیروز خاله جون قربون صدقت می رفت ... بعد برگشته بهت میگه : کی فکرشو می کرد اون مامان نازنازیت بچه دنیا بیاره!!!!!!!! کی فکرشو میکرد اون مامانت که به همه چی میگفت پیف پیف بو میده (!) حالا پوشک بچه عوض کنه!!!!!!! کی فکرشو میکرد ...
هی خاله جون میگفت و با عزیز می خندیدن!!!!!!!! ( البته یکم فکر کردم دیدم راست میگه! اوایل که دنیا اومده بودی می خواستم پوشکتو عوض کنم دستکش یکبار مصرف! دستم میکردم و صورتمو جمع میکردم و نفس نمیکشیدم و ... (حالا خوبه که پوشک کامل هست وگرنه واقعاً نمیدونستم چکار کنم!) ! و خاله جون بهم می خندید! بعد براشون عادی شد! الانم که دیگه می شورمت!! (واقعاً من دارم این کارهارو میکنم!)
دیگه الکی که بهشت زیر پای مادرا نیست! ما برای بدست آوردنش رنج هااااااااااااا میکشیم