مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

یک شب و دو نعمت

1391/11/30 19:55
نویسنده : مامان جون
178 بازدید
اشتراک گذاری

امشب شب میلاد امام حسن عسگری (ع) و شب عقد من و باباییه، یعنی سه سال قبل چنین شب عزیزی (سوم فروردین ٨٩) من و بابایی قشنگترین ساعات عمرمونو داشتیم تجربه می کردیم و اما پارسال هم یک چنین شبی یعنی ٣٠ بهمن بود که باز لطف خدا شامل حالمون شد و خدای مهربون مهدی یار عزیزم رو به ما داد، خدا را همیشه شکر می کنم ... به خاطر این نعمت های بزرگ ... همسری صبور و مهربون که هر روز بیشتر از روز قبل دوستش دارم و پسر سالم و خوشگلی مثل تو که شدی همه وجود من و بابایی... اگه به خاطر این نعمت ها روزی هزار رکعت نماز شکر بخونم باز هم کمه ... خدایا هزاران هزار بار شکرت

اما تو ...

هر روز دوست داشتنی تر از روز قبلی... همه دوستت دارن... هر وقت میریم خونه بابابزرگ، دایی جون برات اسفند دود می کنه... (دایی جون امشب میره سربازی میگه دلش برات خیلی تنگ میشه... ایشالله خدا نگهدارش باشه)

این روزها یک قلپ شیر میخوری سرتو بالا میاری نگاهم میکنی بهت می خندم تو هم می خندی و دوباره یک قلپ شیر می خوری سرتو بالا میاری می خندم می خندی و دوباره و دوباره ... 

این روزها بیشتر می خندی بیشتر باهام صحبت می کنی و ... اما هنوز هم مثل قبل ساکت و مظلومی.

هنوز ما نتونستیم یک لباس خوشگل برا عیدت پیدا کنیم البته دیشب همسایه واحد پایین اومد دیدنت برات یک لباس خوشگل آورد...

عزیزم سالم و سلامت باشی همیشه. ما خیلی دوست داریم، الان تنها چیزی که ما رو شاد می کنه خنده های توست. بوووووووووووس

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)