مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

ختنه

1391/10/5 13:59
نویسنده : مامان جون
140 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از این که دنیا بیای همیشه من و بابایی در مورد ختنه کردنت حرف می زدیم،‌ چه زمانی باشه؟ جشن بگیریم یا نه؟ کی ببرش؟ کجا ببریمش و ... این ها همه از روی ترس بود، هر دومون از این که بچمون درد داشته باشه،‌ گریه کنه و ... می ترسیدیم

به دنیا که اومدی بازم مشکلمون ختنه کردنت بود،‌ هیچ کدوم دل این رو نداشتیم که اشکها و دردهای تو رو ببینیم،‌ هی همه رو امروز فردا می کردیم... میگفتن هر چی زودتر ختنه ات کنیم کمتر درد می کشی و زودتر خوب می شی ...

بالاخره پنج شنبه گذاشته بودمت پیش عزیز رفتم پیش متخصص همونجا در مورد ختنه چند تا سوال از منشی پرسیدم و دل رو زدم به دریا و برا شنبه نوبت ختنه گرفتم...

شنبه عزیز زنگ زد گفت ببریمت برا ختنه بازم دلم نمی اومد گفتم نه و ... با هزارتا دلیل که سه شنبه بهتره اما عزیز گفت اینقده امروز فردا نکن بچه گناه داره بزرگتر بشه دیرتر خوب می شه و ... بابایی هم زنگ زد که الان میام ببریمش... دیگه تسلیم شدم و بالاخره شنبه ٢ دی ماه ١٣٩١ ساعت ١٠ صبح دکتر دارابیان ختنه ات کرد،‌ ما رو نگذاشت بیایم داخل، فقط موقع آمپول یه کوچولو گریه کردی بعدش ساکت بودی... اصلا اونروز اذیت نکردی،‌ فقط یک بار همون موقع بهت چند قطره استامینوفن دادم بعدش بدون اون هم ساکت بودی ... مثل همیشه ... قربون پسر آروم و مظلومم برم. این هم از ختنه ات. خیالمون راحت شد...

کلا اذیت کن نبودی، نافت هم به موقع روز هفتم افتاد،‌ سرت رو هم که از همون روزهای اول در کمال تعجب چند ثانیه نگه می داشتی و الان زمان بیشتری نگه می داری...

امروز چهل و یک روزه شدی... با اینکه همیشه پیشم هستی اما گاهی دلم برات یه ذره می شه... وقتی تو خواب می خندی یا گریه می کنی یا لبهاتو مثل ماهی تکون می دی ... وقتی صورتت رو چنگ میزنی و دست و پاهات رو تند تند تکون می دی ... وقتی با ولع شیر میخوری یا وقتی بعضی شبها که ما خوابمون میاد اما باید برق روشن باشه تا اطرافت رو نگاه کنی... وقتی باهات حرف می زنم و تو از خودت صدا درمیاری و با تعجب به لبام و چشمام نگاه می کنی و ... من عاشق این وقت هام!

 پسرک عزیزم دوست داریم، بوووووس

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مهرداد
14 خرداد 96 12:54
سلام عجیجم کسی تا حالا مبارک نگفته اینشاا..مبارکها باشه. و دامادیت انشاالله همیشه زیر. سایه بابا و مامان