دندونى
امروز که غذا بهت می دادم هی قاشق می خورد به دندونت (که فقط یه کوچولو نوکش دراومده) و چخ چخ صدا می داد و تو هم خوشت می اومد و بازیت گرفته بود!
البته امروز یکم بیقرار هم بودی... حالا نمی دونم از دندون در آوردنت بود.... از واکسن زدنت بود.... از دل درد بود.... و .... به هر حال ما گریپ میکسچر و استامینوفن و بیرون بردن و خلاصه هر کاری از دستمون بر می اومد انجام دادیم تا اشکای گل پسرمون رو نبینیم...
جمعه هم قراره برات گندمی (دندونی) بریزیم.
مامان فدات بشه پسر گلم..... ایشالله همیشه شاد و خندون باشی.... بووووووووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی