پیشرفت قند عسلی
الان حدود یک ماه میشه که داخل روروئک می گذاریمت اما تا امروز همش عقب عقب می رفتی! غلت هم می زدی و بر می گشتی یک چیزی می گذاشتیم جلوت تا رو دستات بلند می شدی بیای بگیریش می رفتی عقب! خیلی هم عقب می رفتی شاید یکی دومتر و البته با روروئک بیشتر. اما امروز وقتی لاک پشتت رو برات روشن کردم جلو رفتی برای گرفتنش ... مامانی هم نشسته بود و فقط نگاهت می کرد و از تلاشت برای جلو رفتن لذت می برد. این اولین باری بود که جلو می رفتی ... تو روروئک هم دیگه کامل هر طرف بخوای میری...
امروز مامانی روزه بود و موقع افطار یک تکه نون سنگک هم داد دست گل پسرش. بعد چند دقیقه یک تکه از اونو با لثه های سفتت کندی و رفت لای گلوت و ... دست و پاهام می لرزید فقط دو پاهاتو گرفتم تو یک دستم و سروتهت کردم و با دست دیگه می زدم پشتت تا نون پرید بیرون تو این یک دقیقه تا حالت جا بیاد حسابی من و بابایی رو ترسوندی. خدا رو شکر به خیر گذشت. ایشالله همیشه سالم باشی و خدا تو رو به ما ببخشه. دوست داریم عزیزم. بووووووووووووس